خورشید شیرگیر

خورشید شیرگیر

«هر روز این ها را می بینی و گویی برای نخستین بار است که می بینی... هرگز در طول سالیان دراز همنشینی، میانشان سابقه ای در آشنایی پدید نمی آید، با هم خو نمی گیرند، به هم نمی پیوندند، جوش خور نیستند...وجودشان و برخورد مکررشان همانند کلمه مهمل بی معنای ساختگی است که پیاپی در گوشت تکرار کنند...فقط اعصاب را می رنجاند و حوصله را سر می آورد که گاهی از بی طاقتی داد می کشی، دیوانه می شوی، می خواهی پناه ببری به حرمی، مسجدی...یا به خانه دوست محرمت...یا به خلوت خویش بگریزی و قلمت را به دادخواهی بخوانی و با او به درد گفتن بنشینی و همه حرف ها را که در این دنیای کور و کر مخاطبی ندارند، در جان او که خدا به جانش سوگند می خورد بریزی و غم غربت را و درد تنهایی را با او که تنها یادگار آن «پنهان» است بگویی و از او که تنها یادگار آن «پیوند» است بشنوی...علی شریعتی/هبوط)

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

بعداز ظهر بارانی باشد، روزه‌دار باشی، کتانی و شلوار راحت به پا نداشته باشی، هزارتا کار سرت ریخته باشد، همه این‌ها چه اهمیتی دارد وقتی به جز دویدن چیزی حالت را حالت را خوب نمی‌کند؟
اما باز هم انگار انرژی‌هایی هست که هنوز تخلیه نشده....پس چاره‌ای نیست جز بیدار ماندن و قصه نوشتن.... و خدایا امشب دارم چه می‌بینم؟ من مدت‌هاست که می‌توانم روی نوشته‌های قبلی‌ام با جرات خط بکشم و جملات دیگری بنویسیم. می‌توانم نوشته‌هایم را مثل فرزندانم ندانم....یا اینکه می‌توانم کودکم را زیر دست جراح بفرستم یا حتی جنین فرزند ناقصم را سقط کنم...
من می‌توانم کتاب‌هایم را مقدس ندانم.
روزهای سختی گذراندم اما نمی‌دانم چطور...نمی‌دانم چگونه....به آدمی تبدیل شدم که با این روحیه، حالا ممکن است امیدی به پیشرفتش باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۸
خورشید