تهران اگر میانه ی آشوب میشود
دارد میانه ی من و تو خوب میشود
دل در دلم نبود که دستم به دست توست
جانا چه ساده کار تو مطلوب میشود
با عشق مزه کردم و مطبوع طبع شد
اینگونه است جنس تو مرغوب میشود
از این ستم به خدا شکوه میبرم
اقدام عاشقانه که سرکوب میشود
"هر گه که دل به عشق دهم" زیر طعنهها
بر چارمیخ رفته و مصلوب میشود
دل را اگر به کار جهان بسپری حیات
ملزم به صبر حضرت ایوب میشود
"داده فلک به مردم نادان زمام خود"
حالا بدان "چرا" و "که" منصوب میشود
پلکی به خواب رفته و سنگین و مست شد
پلکی نظاره کرده و مرطوب میشود
باید جهان معادله را سادهتر کند
پیچیده پیش رفته که مخروب میشود
بد=بد و خوب=خوب، عزیزم نگاه کن
یک روز این معادله، اسلوب میشود
روزی جهان به حرف دلم گوش میکند
روزی نزاع و حادثه مغلوب میشود....